بازدیدها: 26
روز سختی و پر کاری را پشت سر گذاشته بودم . از آن روزهایی که انرژی آدم حوالی ساعت ۹-۱۰ شب خاتمه می یابد .
موبایل زنگ خورد . جوانی بود که معلوم شد تمام روز را از طریق رادیو اقتصاد پیگیر کسب شماره ام بوده است . اصرار که باید ببینمتان . حال اینکه شماره را چگونه بدست آورده موضوع دیگری بود ، اما خستگی آن لحظه موجب شد تا بخواهم برای فردا تماسی یا ملاقاتی داشته باشند .
کم کم داشتم تعحب می کردم که چه موضوع مهم و حیاتی است که این همه تلاش را می طلبیده است !
حوالی ظهر روز بعد ، مجددا تماس بر قرار شد . درخواست و اصرار برای ملاقات . خواستم درخواستشان را بگویند تا ببینم اصلا می تمانم کمکی کنم یا نه . چند دقیقه گفتگو انجام شد . هر چه پیش رفتیم ، تعجب که نه ، تاسف من بیشتر می شد و عقل از سرم می پرید . خلاصه کنم درخواست ایشان را که این همه پیگیر بودند :
من دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه علوم و تحقیقات سمنانم . کارهای شما را در شرکت … و رادیو در مورد مدیریت منابع انسانی دیده و شنیده ام . لطفا فایل های پاوریونت تان را بدهین به من . فردا پرزنت دارم . …… حداقل چند عنوان کتاب مدیریت منابع انسانی به من معرفی کنید .
خدایا
ما کجائیم و ایشان کجایند ؟
سلام
آز اصرار دانشجو برای تماس آدم فکر می کنه که نمره می خواسته !
,سلام استاد.واقعابایدبه این شخص خسته نباشید گفت که برای به دست آوردن مطالب مورد نیاز ش فکرش به کجا رسیده.