دسته: خاطرات روزمره زندگی
خاطرات روزمره زندگی
مراسم هفتمین روز درگذشت شادروان آقای حسن حاجی پور ( پدر همسرم )
تولید خودرو در ایران
این یک خاطره واقعی است:
در یک جاده روستایی ، پنچر کردیم.زن و بچه و وسایل صندوق عقب را پیاده کردم . ابزارهای تعویض چرخ را مهیا کردم تا چرخ را عوض کنم. آچار چرخ را از کیف مربوطه که کارخانه محبت نموده در ماشین گذاشته بودند در آوردم تا پیچ های چرخ را باز کنم.آچار چرخ فابریک کارخانه به پیچ ها نمی خورد و بسیار کوچک تر بود!!!!!
مشخص شد مربوط به پراید است.
یکساعتی معطل شدیم، آچار چرخ خودروهای عبوری مختلفی که لطف می کردند و برای کمک می ایستادند را چک کردیم تا سرانجام آچار چرخ یک وانت نیسان به کار آمد!!!!
یادم آمد:
۱- چک لیست یکی از ابزارهای هفت گانه مدیریت کیفیت است که ده ها سال در دنیا مورد استفاده قرار می گیرد.
۲- از خود بپرسم چرا مردم دنیا باید بیایند از محصولات سایپا خرید کنند ؟
۳- واقعا باید در خیلی از مفاهیم اندیشه ای دوباره کنیم. واقعا “هتر نزد ایرانیان است و بس ” جمله ای نیست که توسط یک روستایی ، صدها سال پیش بیان شده که دور تر از روستای خود را ندیده بود؟
۴- مهمترین منابع سازمان، نیروی انسانی است .سازمانهای فاقد نیروی مناسب، نتایج خوبی هم بدست نمی آورند.
دستورات مشتری آزار
این یک خاطره واقعی است:
برای واکسیناسیون کودک مراجعه کردیم. دفعات قبل هم به همین مرکز بهداشتی می آمدیم و کودک در همانجا پرونده داشت.همسرم ده روز قبل هم سوال کرده بود.
اما آن روز گفتند نمی توانید اینجا واکسیناسیون را انجام دهید.باید بروید در محله خودتان.اصرار و استدلال ما هم راه به جایی نبرد.
دوباره برگشتیم و در محله خودمان، محلی که واکسیناسیون انجام می شود را پیدا کردیم، دوباره پرونده تشکیل دادیم و واکسیناسیون را انجام دادیم.
پرسیدم چرا این قانون را گذاشتند؟ گفت: برای راحتی مردم.
یادم افتاد :
۱- روزی برای تحقیق بازار بر روی غذای سگ ، قصد داشتند چندین نوع غذا را مورد بررسی قرار دهند.نمی دانستند چگونه؟فردی گفت: در ظرفهای مختلف بگذارید و تعدادی سگ را رها کنید ببینید از کدام می خورند. حالا مدیران بهداشت قصد دارند جای مردم تصمیم بگیرند که کجا ” ما ” راحت تریم!!!
۲- مهمترین منابع سازمان، نیروی انسانی است .سازمانهای فاقد نیروی مناسب، نتایج خوبی هم بدست نمی آورند.
روز پدر مبارک باد
موسیقی-نمایش ترانههای محلی
در همه هیاهوی زندگی و گرفتاریهای جاری گاهی پدیدههای رخ میدهد که انسان را گویی برای لحظاتی از آن هجمه فارغ میکند ، این پدیدهها عموماً چیزی نیستند جز شاخه های مختلف هنر.
به لطف یکی از دوستان عزیزم ، توفیق دیدار « موسیقی-نمایش ترانههای محلی » کاری از کارگردان چیرهدست محمد رحمانیان را به دست آوردم.
جذابیتها:
یک – برای دیدن موسیقی نمایش ترانههای محلی باید در محیط پارک دانشجو و تئاتر شهر قرار بگیرید . محیطی که همیشه خاطرات نوستالژیک هنری-دانشجویی به ذهن متبادر مینماید .
دو – مشاهده چهرههایی که هر کدام به دلایلی ویژه در ذهن شما نقطه عطفی در اجرا و نمایش هستند ، جذابیتهایی بر این موسیقی نمایش میافزاید . کسانی که گاهی اوقات میتوان بدون اغراق نام« استاد » برایشان به کار برد: علی عمرانی ، علی سرابی ، ژاله صامتی ، هومن برق نورد و مهتاب نصیر پور .
علی عمرانی : اگرچه هیچگاه اجرای زنده از او ندیده بودم اما توانایی ویژه وی در اجرای تلویزیونی و قابلیتهای خاص او در اجرای رادیویی شیفتگی خاصی برایم داشته است .
علی سرابی : در دو سال اخیر چند اجرای صحنه و تلویزیونی او در فرهنگسرای نیاوران و خانه هنرمندان توجهم را جلب کرده بود .
ژاله صامتی : ایفای نقش دختر یا زنی دهاتی او سالها قبل در خاطرم بود ، تا اینکه روزی هنگامی که باشتاب در راه پله های دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز از طبقات گذر میکردم او را مقابل خود دیدم . هیچگاه نامش را تا این نمایش نمیدانستم اما حضورش به عنوان داور در یکی از مسابقههای تلویزیونی برای مسجل نمود که توانای او ناشی از آموزههای علمی و تجارب آموزشی وی میباشد.
هومن برق نورد : کارهای نمایشی او در این سالها برایم بسیار جذاب بوده است هنر ویژه او را ستوده بودم .
مهتاب نصیر پور : بعد از نمایشهای تلویزیونی سالها قبل ، مدتها بود که او را ندیده بودم . همیشه صدایش خشی خاص داشت از دیگران متمایزش میکرد . تازه این بار بود که فهمیدم همسر محمد رحمانیان است .
اسامی دیگری نیز در بروشور نمایش برایم آشنا بود :
اشکان خطیبی را به طور ویژه در شام ایرانی شناخته بودم .
هانا کامکار در کنار گروه هنرمند کامکارها دیده بودم .
با صدای علی زند وکیلی به طور ویژه در سریال شاه گوش آشنا شدم.
فردین خلعتبری را با ساخت موسیقی فیلم و گاه حضور کوتاه نمایشی در فیلمها میشناختم .
سه – بعد از شمس پرنده به خاطر ندارم که در نمایشی حضور نوازندگان و سازشان بر روی صحنه را دیده باشدم . اجرای موسیقی-نمایش ترانههای محلی علاوه بر حضور همزمان نوازندگان و ساز ، چیرهدستی آنان در نواختن سازهای متعدد را نیز به نمایش میگذاشت .
چهار – این نمایش روایی که با مبنا قرار دادن فیلم های نوستالژیک اقوام ایرانی ساخته شده بعد از انقلاب ، موسیقی نواحی مختلف را به یاد آورده و تنوعی زیبا از این تکثر قومی را تصویر میکشید.
پنج – اجرای الهام نامی و هانا کامکار به نظرم در جای خود بسیار چشمگیر بود . اگر چه نمیتوانم توان علی عمرانی و علی سرابی در ایفای نقش هایشان را ستایش نکنم.
شش – اگرچه یقین دارم انتخاب آهنگها کارشناسانه بوده است اما ای کاش موسیقیهایی انتخاب می شد که برای عامه مردم و نا آشنایان با موسیقی فولکلور اقوام مختلف قابل فهم باشد .
هفت- اگرچه حضور رویا نونهالی و همسرش از ابتدای نمایش در صندلی ردیف جلویمان مورد توجه قرار گرفته بود اما تقدیم شدن نمایش توسط محمد رحمانیان به رویا نونهالی جالب بود .
هشت – علی زند وکیلی نشان داد قابلیت خوانندگی خوبی دارد .
وقتی از سالن خارج شدیم و متوجه شدیم که بلافاصله اجرایی دوم نیز وجود دارد ، قدرت عاشقانه هنرمندان حاضر در موسیقی-نمایش ترانههای محلی را ستودم.
پایان تعطیلات نوروزی
در مدیریت آموخته ام که پیش از هر رویدادی “پیش بینی ” و “برنامه ریزی” کنم و پس از آن “ارزیابی ” .
مدیریت زمان هم به طبع مدیریت بودنش چنین توصیه ای دارد .
بعد از نزدیک به بیست روز ” تعطیلات نوروزی” وقتی ارزیابی می کنم که چه کارهایی انجام داده ام ، در کنار امور جاری ، دید و بازدیدها و خواب های ناز این ایام ، دانه درشت هایش می شود:
– مشاهده و ادیت ۳۰ عدد سی دی نمایشی ( مدتی است که برای کاربرد های آموزشی ، فیلم هایی که می بینم و ارزش آموزشی دارند را با استفاده از نرم افزار برش زده و آماده استفاده در کلاسها و سخنرانی هایم می کنم )
– بازدید از بعضی نقاط دیدنی شهر تهران :
— پارک ملت
— پارک چیتگر
— پارک لتمان کن
— موزه دفاع مقدس
— اراضی عباس آباد ( پارک آب و آتش ، پارک بنادر ، پارک نوروز ، بازار گل و … )
— ری گردی ( بازار ری ، زیارت حرم حضرت عبدالعظیم حسنی و امامزاده عبداله ، مزار آیت اله فیروز آبادی و جلال آل احمد ، برج طغرل )
— برج میلاد ( دوبار )
— پیاده روی در بام تهران ( دوبار )
— مطالعه سه و نیم ( یک کتاب نیمه تمام ) عنوان کتاب
— مطالعه چهار مجلد از ویژه نامه های نوروزی روزنامه ها
— شرکت در دو جلسه کاری
و از همه مهمتر ، یافتن منزلی که در آن به دنیا آمدم : تهران ، خیابان مولوی کوچه ارشدی ( شهید ارشدی ) .
اگرچه فکر می کنم بیش از این باید تلاش می کردم و البته همچنان ده ها کار باقی مانده پیش رو دارم اما خدا را صد هزار مرتبه شکر
فرا رسیدن نوروز ۱۳۹۲ مبارک
تهران پاک
چند ساعت یا چند سال ؟
پنج شنبه به جهاتی برایم ویژه بود. اولا کلاس درسی خاتمه یافت . مانند همیشه آخرین حرفها و وصیت ها را گفتم . بچه ها هم مانند همیشه محبت داشتند و عکسهایی به یادگار گرفتیم .
همان شب به دعوت دانشجویان قدیم که حال مردان و زنانی کامل شده اند گرد هم آمدیم . شیطنت دوران دانشجویی و شور زندگی همچنان در آنان موج می زد.
نمی دانم من ده سال پیرتر شده ام یا اینان ده سال یزرگتر؟